black flower(p,134)
black flower(p,134)
جونگکوک؛ حقش نبود که همینجا ولش کنه؟🧠
جونگکوک: کیم زود باش.... اگه نمیخوای فردا جسد یخ زدت حال مردم رو بهم بزنه سوار شو، من عجله دارم.
تهیونگ ایستاد.
با تردید به جونگ کوک که توی ماشینش نشسته بود و از قیافش می شد فهمید که بر خلاف تهیونگ سردش نیست و خیلی هم راحته نگاه کرد.
توی این یه مورد حق با جونگ کوک بود داشت از سرما یخ می زد.
باید با جونگ کوک می رفت یا بازم با پای پیاده ادامه می داد؟
نه.... دیگه نمیتونست تحمل کنه همین یه بار غرورش رو کنار میذاشت.
با دستای یخ زده ش در ماشین جونگ کوک رو باز کرد و سوارش شد.
جونگکوک شیشه ی ماشینش رو بالا داد و بخاری ماشینش رو به خاطر کیم بیشتر کرد.
ناخودگاه رو لبای تهیونگ لبخندی نشست و دستای سردش رو گرم کرد....
جونگ کوک به لبخند زیبای تهیونگ نگاه کوتاهی کرد ....
و بدون اینکه خودش متوجه بشه گوشه های لبش به بالا مایل شدند و لبخند کم رنگی زد.
تهیونگ سرش رو به شیشه ی بخار گرفته ی ماشین تکیه داد و پلک های سنگینش از خستگی روی هم افتاد....
جونگ کوک صدای موزیک رو تا آخر کم کرد و اجازه داد تهیونگ چند دقیقه تو آرامش استراحت کنه....
جونگکوک تو سکوت به رانندگیش ادامه داد و مسیر خونه ی تهیونگ رو طی کرد.
پسر مو نقره ای توی خواب پاهای کوچیکش رو تو شکمش جمع کرد.
جونگکوک؛ حقش نبود که همینجا ولش کنه؟🧠
جونگکوک: کیم زود باش.... اگه نمیخوای فردا جسد یخ زدت حال مردم رو بهم بزنه سوار شو، من عجله دارم.
تهیونگ ایستاد.
با تردید به جونگ کوک که توی ماشینش نشسته بود و از قیافش می شد فهمید که بر خلاف تهیونگ سردش نیست و خیلی هم راحته نگاه کرد.
توی این یه مورد حق با جونگ کوک بود داشت از سرما یخ می زد.
باید با جونگ کوک می رفت یا بازم با پای پیاده ادامه می داد؟
نه.... دیگه نمیتونست تحمل کنه همین یه بار غرورش رو کنار میذاشت.
با دستای یخ زده ش در ماشین جونگ کوک رو باز کرد و سوارش شد.
جونگکوک شیشه ی ماشینش رو بالا داد و بخاری ماشینش رو به خاطر کیم بیشتر کرد.
ناخودگاه رو لبای تهیونگ لبخندی نشست و دستای سردش رو گرم کرد....
جونگ کوک به لبخند زیبای تهیونگ نگاه کوتاهی کرد ....
و بدون اینکه خودش متوجه بشه گوشه های لبش به بالا مایل شدند و لبخند کم رنگی زد.
تهیونگ سرش رو به شیشه ی بخار گرفته ی ماشین تکیه داد و پلک های سنگینش از خستگی روی هم افتاد....
جونگ کوک صدای موزیک رو تا آخر کم کرد و اجازه داد تهیونگ چند دقیقه تو آرامش استراحت کنه....
جونگکوک تو سکوت به رانندگیش ادامه داد و مسیر خونه ی تهیونگ رو طی کرد.
پسر مو نقره ای توی خواب پاهای کوچیکش رو تو شکمش جمع کرد.
- ۱۷.۶k
- ۲۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط